نفسنفس، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

نفس و مامان و بابا

سی و چهار هفتگی نفس جووووووون

سی و چهار هفتگی نفس جووووووووون  وزن كودك شما به 2155 گرم رسيده است و اندازه بدن او هم حدود 45.5 سانتي متر شده است. لايه هاي چربي كه براي تنظيم دماي بدن او بعد از تولد مورد نياز است در حال كامل شدن هستند كه در نتيجه بدن كودك شما حالت گردتري به خود گرفته است. سيستم عصبي مركزي او در حال تكميل شدن است و اكنون ريه هاي او كاملا رشد كرده اند. اگر از احتمال بروز زايمان زودرس نگران هستيد بايد بدانيد كه تقريبا 99% از كودكاني كه به اين مرحله از رشد مي رسند در خارج از رحم نيز قادر به ادامه حيات خواهند بود و بسياري از آنها به عوارض درازمدت ناشي از زايمان زودرس مبتلا نخواهند شد. تغییرات مامان نفس شما ممكن است اخيرا كمي ...
31 شهريور 1392

عروسیه دایی علی

سلام شیطونه مامان دوشنبه هفته ی پیش یعنی 25 شهریور عروسیه دایی علی بود منم که از 3 شب قبل کلی استرس داشتم الهی بمیرم که شبه آخر تو هم با من استرس داشتی و تا صب هر چقدر که دلت خواست تکون خوردی و لگد زدی و گوله شدی فک کنم استرسم رو تو هم تاثیر گذاشته بود, عروسی خیلی خوش گذشت عزیزم کاش تو هم بوی و یه کم واسه دایی علی قر میدادی  صبه عروسی دایی علی و زندایی بهاره و سارا و زندایی منصوره اومدن دنبالمون رفتیم آرایشگاه گلها و یکی یکی میرفتیم واسه حاضر شدن واااااااااای زندایی بهاره مثله ماه شده بود انقد ناااااااز شده بود از همه ی عروسایه انروز که فک کنم 35 نفر بودن خوشگل تر شده بود همه میگفتن اون عروسه که موهاشو فر کرده خیلی خوشگل شده  ...
31 شهريور 1392

حرکته جدیده نفس خانوم

سلام مامانی یه کمی پروووووو شدی و دیگه داری کم کم اذیت میکنی  نفس خانومه ما یه سری حرکتایه جدید یاد گرفته که داره مامانشو حسابی اذیت میکنه بچم دیگه لگد نمیزنه راااااه میره تو شکمم همش داره حرکت میکنه و میچرخه یه سره هااااااااااا تو یه سایت خوندم که بچه تو ماهه هشت 70% مواقع تو شکمه مامانش خوابه ولی این نفس خانوم 95% مواقع بیداره بچم از بس که رو داره بخدا تازه اون 5% هم فک کنم من خوابم میبره نمیفهمم بیداره یا نه  حرکته بعدیی هم که یاد گرفته اینه که میاد زیره قفسه سینم سرشو محکم هل میده به سمته بیرون قشنگ وقتی دست میکشم سرش پیداس یه سره سفت همش با دستم رو شکممو میمالم تا خانوم بزرگ درست میشینه سره جاش  فدات بشه مامان که ا...
13 شهريور 1392

سونویه هفته ی 31 نفس جوووووون

سلام نفسه مامان  دیروز با مامان مریم رفتیم سونویه سلامته جنین  الهی دورت بگرده مامان وزنت 1580 گرم قدتم ماشالا 43 سانت بود خدارو شکر همه ی اعضات هم سالم بود خیلی خوشحال شدم که تپلی هستی مامانی خانم دکتر وزنتو برد تو جدول رفتی جزء بچه هایه تپلی فدات بشم قدتم باید تو این هفته 40 سانت باشه که 43 سانته  قد بلندیت به داییت رفته  وزنتم که به بابات  خانم دکتره میگفت بچتون خیلی شیطونه و ماشالا همش داره تکون میخوره میگفت نشانه ی سلامتشه که اینقد تکون میخوره گفتم آره بابا روز واسه من نذاشته با این لگداش  تپلی مامان زودی آبان شه بیای بغلم یه گااااااااازه محکم ازت بگیرم عزیزم  ...
11 شهريور 1392

مهمونی واسه نفس خانومممم

عزیزه مامان امروز چهارشنبه 6 شهریور مامان مریم واست مهمونی گرفت خیلی یهویی شد قرار بود عمه ی مامانو دعوت کنه که همه گفتن مهمونیه نفس جون باشه  مامان مریم کلی غذاهایه خوشمزه درست کرده بود و خلاصه عمه ها و دختر عمه هام کلی واست کادو اوردن دستشون درد نکنه  فدات بشم الهی که با لگد زدنت اعلام وجود میکردی تو مهمونی عشقه مامان  راستی از خونه مامان مریم گوشی پزشکی اوردم هی میذارم رو شکمم و صدایه تکون خوردنت و صدایه قلبتو میشنوم دلم ضعف میره برات همه کسه مامان و بابا
6 شهريور 1392

چیدن اتاقه دختره خوشگلممم

فدایه لگدایه محکمت بشه مامان بالاخره شنبه دوم شهریور اتاقه دختره خوشگلمو با کمک مامان مریم چیدیم. خیلی اذیت شدیم مامانی کله خونرو ریختیم بیرون و کارگر اوردیم خونرو تمیز کرد منو مامان مریمم همش میچیدیم ولی اتاقت خیلی خوشگل شده فدات بشم لوستر و استیکرو کاغذ دیواری ها مونده که قراره بابایی بزنه بابایی هم که بمیرم الهی 5 صبح میره آخر شب میاد و کلی هم خستس ایشالا زوده زود اتاقت تموم میشه و واست عکساشو میذارم نفسه مامان 
6 شهريور 1392

مسافرت به خوانسار

سلام دختره قشنگم امروز بعده حدودا یه ماه اومدم تا کلی وبلاگتو آپدیت کنم  بالاخره به خاطره دله بابایی که کلی خسته شده بود واسه عید فطر رفتیم مسافرت خوانسار رفتیم پیش بابا بزرگ جون و مامان بزرگ جون و کلی بهمون خوش گذشت برگشتنه تو خیلی اذیت شدی و همش لگد میزدی بمیرم الهی واست جات خیلی بد بود بابا هم خیلی نگرانت بود و کلی هم پشیمون بود که کاش نمیومدیم نفس اذیت شده خلاصه بابایی خیلی دلش واسه دختره نازش میسوخت و هی غصه میخورد.
6 شهريور 1392
1